ستارهستاره، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

ستاره ی آسمون قلب مامان وبابا

ما از تبریز اومدیم

1391/10/26 1:08
نویسنده : مامان و بابا
817 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه نی نی ها و مامان و باباهای گل !!!

من و ستاره بعد از ١٦ روز بودن در کنار عزیز مامانی(مامان گل خودم ) و دایی اینا و مخصوصا آیناز کوچولو (دختر دایی ستاره که ٢٨ روز از ستاره بزرگتره) به خونه برگشتیم.

تو این مدت به ستاره خیلی خوش گذشت.کلی با آیناز گرم گرفته بودند و بازی میکردند و صد البته دعوا هم میکردند که به گیس و گیس کشی هم میکشید.به عشق بودن باآیناز و بازی کردن باهاش ستاره گلم خوب غذا هم میخورد که یه کوچولو وزن هم گرفت تو این مدت، شد تربچه ی مامانی!!!

کلمات جدید هم یاد گرفت مخصوصا اسم آیدا و آیناز رو خوب تلفظ میکنه!!!

١٠ دی هم تولد من بود که مامانم برام تولد گرفت، هر چی گفتم مامان بی خیال شو، من که بچه نیستم قبول نکرد!!!

البته ما قرار بود حداکثر ١٠ روز تبریز بمونیم که اخبار اعلام کرد آلودگی هوای تهران از حد هشدار هم بالاتر رفته.و بابا مهدی زنگ زد و گفت چند روز دیگه هم بمونید تا آلودگی هوا کمتر بشه.!!!

توی اولین فرصت عکسهای جدید ستاره رو آپ میکنم.

اون بالا چي هست؟!نوش جونت!!اين هم به خاطر ماماني كه گفته :ستاره بخند عكست خوشگل بيفته!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

ستاره زندگی
29 دی 91 21:29
سلام رسیدن به خیر مامانی خب کنار مامان باشی و خوش نگذره این که حوصله کاری نداری بخاطر دور شدن ودوباره غریبی هست غصه نخور،دوباره حوصله دار میشی
ستاره زندگی
29 دی 91 21:30
منتظر عکسها هم هستیم
دایی حمید
5 بهمن 91 16:27
اینقدر که منو دایی صدا کردی خودمم داره یواش یواش باورم میشه که دایی ات هستم نه عموت . راستی الان دارم با خط adsl بهت پیام میفرستم همین امروز وصل شد. مبارکه
ستاره زندگی
9 بهمن 91 7:40
سلام مامانی من امتحاناتم تموم شد اومدم که عکسها ببینم ولی..... چرا آپ نمیکنی؟؟؟؟
میتراااااااا
9 بهمن 91 12:44
خانومی ایمیلتو چک کن حتما. راستی خیلی بدی اومدی اینجا بیخبر و رفتی.دیگه دوست ندارم
افسانه
9 بهمن 91 21:29
سلام فاطمه جان . اميدوارم كه حالت هر چه زودتر خوب بشه .خودت بهتر از من ميدوني كه زمان همه چيزو حل ميكنه حتي غير ممكن ها رو.
ستاره زندگی
15 بهمن 91 7:59
مامانی کجایی؟عکسها وخاطرات روزمره ستاره جون؟؟؟؟؟؟؟