ستاره به پابوسي امام رضا (ع) مشرف شد
و بلاخره قسمت شد ستاره خانم اولين بار(18/8/91) به پابوسي مام رضا مشرف بشه.البته همسفران ستاره 25 نفر بودند.و خيلي هم خوش گذشت.سفرمون با قطار اتوبوسي دو طبقه بود.كه اولش من شاكي بودم اما وقتي ديدم شيطنتهاي ستاره رو نمي شد تو كوپه قطار كنترل كرد و نياز به همين راهروي طويل يك واگن داشت راضي شدم.
.(توي اين عكس ستاره اصرار داره كه از قطار عكس بگيرم )
ستاره همچنان قطار و سر و ته ميكرد و با شيطنت هاو شرارتهاش دلربايي مي كرد.(آب ميخواست تا بخوره.اما وقتي دهنشو پر ميكرد با دو دست به لپهاي خودش ميزد و آب رو بيرون پرت ميكرد.)فكر كنم اگه شيطون و شيرين نبود صداي بقيه مسافرها در ميومد.اما انگار مسافرها هم از وجود ستاره خوشحال بودند و چنان سرگرم بودند كه نفهميديم كي رسيديم مشهد !!!
با وجود ستاره زيارت كار خيلي سختي بود.بطوري كه من و باباش به زور ميتونستيم كنترلش كنيم.من روي كف دو دستش شماره موبايل هامونو نوشته بودم.چون با اينهمه شيطنت ستاره ميترسيدم كه تو اون جمعيت گم بشه.چون بردن دوربين به داخل حرم ممنوع بود ،عكسي از زيارت كردن ستاره ندارم.(و موبايلم هم به لطف ستاره قابليت گرفتن عكس و فيلم رو نداره!)
و در مورد نذر دستبند ستاره كه توي پست قبل تر گفته بودم.وقتي از مسئولان سوالات شرعي پرسيدم گفتند كه حتما چيزي كه نذر كرديد رو عينا بايد انجام بديد.و متاسفانه من دستبند رو با خودم نبرده بودم.و اين طمعكاريم براي حفظ دستبند و پرداخت نقدي ارزش دستبند رو دوشم بد جوري سنگيني كرد.البته باباي ستاره هم يك نذر قربوني گوسفند داشت كه اونو هم ادا كرد.و بعد از اولين زيارت و اداي نذر بابايي ستاره خانمي كه براي حرف زدن تنبلي ميكرد چندين كلمه پشت سر هم ياد گرفت و گفت.(اصلا يادم نميره: ماست ،دوغ ،بوس ،دست ،پاستيل ،چيپس )من انقدر خوشحال بودم كه تو دلم فقط ميگفتم امام رضا قربونت برم،با اينكه من براي اداي نذرم خودخواهي كردم و سهل انگاري اما شما مثل خداي مهربونم مهربون هستيد و خير خواه ما بنده هاي گناهكار!!! با خودم عهد كردم دفعه بعد با عشق برم پابوسي امام رضا(پس امام رضا باز هم ما رو بطلب)
...
و موقع برگشت هم ستاره خانم انرژيي داشت در حد اورانيوم غني شده !!! و اما همچنان از عكس گرفتن ماماني فرار ميكرد.كه امير مهدي يكي از همسفرامون سرشو گرم كرد تا چند تا عكس ازش گرفتم.
باز هم ميگم:امام رضا قربونت برم