ستاره در محرم سال 91
باز هم محرم فرا رسيد .نمي دونم چرا هر وقت به ستاره ميگفتم :ستاره ببين صداي دسته مياد!بگو يا امام حسين!!! هميشه بغض نميذاشت راحت بگم.و خجالت ميكشيدم ،يكهو به خودم اومدم گفتم از چي خجالت ميكشي؟! اين خودش يه توفيق هستش براي بنده ها.كساني هستند كه توفيق ريختن يك قطره اشك رو در راه امام حسين ندارند اون وقت تو جلوي بغض و اشكتو ميگيري؟!
...
روز تاسوعاي حسيني من براي باباي مرحومم احسان ناقابلي (كيك)براي دسته ايي كه از جلوي در خونمون ميگذشتند دادم.و عمه ستاره هم براي همون دسته شير پخش كرد.(خداوند متعال گناهان همه اموات مان را ببخشايد و با اصحاب امام حسين محشور بفرمايد).روز عاشورا هم به مسجدمون رفتيم.و بعد از نماز ظهر عاشورا به تعزيه خوني كه كنار مسجد برگزار بود رفتيم.
خدا عزاداري همه رو قبول كنه!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی